نتایج جستجو برای عبارت :

انعکاس ترس، داستانک

روزی گاندی در حین سوار شدن به قطار یک لنگه کفشش درآمد و روی خط آهن افتاد. او به خاطر حرکت قطار نتوانست پیاده شده و آن را بردارد. در همان لحظه گاندی با خونسردی لنگه دیگر کفشش را از پای درآورد و آن را در مقابل دیدگان حیرت‌زده اطرافیان طوری به عقب پرتاب کرد که نزدیک لنگه کفش قبلی افتاد.
 
یکی از همسفرانش علت امر را پرسید.گاندی خندید و در جواب گفت: مرد بینوائی که لنگه کفش قبلی را پیدا کند، حالا می‌تواند لنگه دیگر آن را نیز برداشته و از آن استفاده نم
در باغ یک دیوانه خانه، جوانی رنگ پریده, جذاب و شگفت انگیز را دیدم.
بر نیمکتی کنار او نشستم و گفتم : «چرا این جایی؟» مرد با تعجب به من نگاه کرد و گفت :«چه سوال عجیبی، اما جوابت را می دهم. پدرم می خواست مثل او باشم؛ عمویم هم می خواست من مثل خودش باشم. مادرم می خواست من تصویری از شوهر دریانوردش باشم و از او پیروی کنم. برادرم فکر می کند باید مثل او ورزشکاری ماهر باشم.» «استاد فلسفه و استاد موسیقی و استاد منطق هم می خواستند مثل آنها باشم، مصمم بودند که
ایستاده ام درانبوهی از خیالات و اوهام . روبه رویم آیینه ایست که انعکاس تصویر تو در ان پیداست . چه می بینم ؟ 
تو نیمی از من و من نیمی دیگر از تو . انعکاس تو در من و من در تو   . اکنون من" دوم شخص " دیگری هستم که در انعکاسی دوباره به آیینه رجوع می کند .  من  تصویری به غیر از تو نیستم . انگار همه ی حجم تو در من هویدا می شود . من زاده ی افکار تو ام و تو انعکاس تصویر من در باورهابت . یکی شدن تصویری از عشق در ما می شود .  یک روح می شویم در دو جسم . عشق یعنی یکی شدن.
من اینجا ، لب دریاچه، جلوی انعکاس ماه روی آب دریاچه، دارم یکی یکی می‌شمرم قدم‌هایی رو که ازش دور شدم.
سایه‌ها هم کم و بیش هستن. پشت درختا، لای بوته‌ها و توی آب سرد دریاچه. سنگینی‌ نگاهشون رو روی خودم حس می‌کنم.صدای زمزمه‌هاشون توی گوشم می‌پیچه.نمی‌دونم ماهیا خوابن یا بیدار. باد می‌وزه و سطح دریاچه‌ رو می‌لرزونه. بوته‌ها و شاخه‌ها خش خش می‌کنن. من هنوز آرومم. به آسمون صاف نگاه می‌کنم. ستاره‌ها مثل همیشه براق و درخشنده راه درست رو نشون
همیشه تصوری در ذهن داشته م، تصوری که همه چیز را با آن مقایسه میکردم و شباهتی نمیافتم. زمانی رسید که انعکاس آینه ای این تصویر را در آب شفاف دیدم و به سویش رفتم، هرچه پیش میرفتم سردترم میشد و انعکاس مواج تر و بهم ریخته تر، نهایتا من در انعکاس غرق شدم. از زیر آب بالا را نگاه کردم و تصویر واقعی را دیدم ولی من دیگر غرق شده بودم. 
از ابتدای امسال به خودم قول داده ام در مسابقه ماهانه داستان پنجاه و سه کلمه ای مجله آمریکایی Prime را شرکت کنم تا اینکه بالاخره یک روز نوشته هایم به درجه ای از کیفیت برسد که برنده مسابقه ماهانه بشوم.
امتیاز این مسابقه به این است که تنها باید در 53 کلمه داستانت را بنویسی....همین و بس. نه یک کلمه بیشتر و نه یک کلمه کمتر. اینجاست که قدر کلمات را می دانی. جایی برای زیاده گویی نیست. نمی توانی هذیان گویی کنی.باید خیلی سریع همه اجازی پازل را بچینی و در پایا
گفت :فقط بهم بگو که دیدی.
گفت:دیدم.
آروم شد و همه راه تا خونه رو از پاییز قشنگ و هوای سرد و آسمون ابری و نم بارون و درختای رنگی حرف زد و خوشحال بود که باورش داشت.
حالش خوبترین حال دنیا بود و از ته دل فریاد کشید: خدایا شکرت.
 
#داستانک
#باور
#خدابامنه
بسم الله الرحمن الرحیم
(شهید محمد رضا تورجی زاده)
یکی از همرزمان شهید اینگونه تعریف می کرد:
بعد از نماز ظهر  کل بچه های گردان دور هم جمع شده بودند.ناگهان 
یکی از مسئولین آمد و گفت: دستشویی های اردوگاه خراب شده! 
الان هم برای تعمیر چند نفر رو اوردیم اما می گویند
ادامه مطلب
یکی از جنبه‌های جالب‌توجه قطار یاد شده این است که پنجره‌ها به گونه‌ای طراحی شده‌اند که انعکاس‌ها را حذف می‌کنند بنابراین مسافران می‌توانند به راحتی تصاویری از دنیای بیرون ثبت کنند و از بابت انعکاس نگرانی‌ای نداشته باشند. گلدن پس اکسپرس همچنین تمامی استانداردهای ایمنی سوئیس را پاس کرده است.
 
 
پینین فارینا شرکتی با زمینه‌های کاری متفاوت است و جدیدترین پروژه‌ی آن‌هم به دنیای قطارها مربوط می‌شود! این خانه‌ی طراحی ایتالیایی از گلد
داستانک :شماره 100
 
. . .
به خاطر بیماری مادرت
میخواستیم تو رو سقط کنیم
ولی ، فاطمه این اجازه رو نداد...
 
 
خودش رفت برای اینکه تو زندگی کنی
 
 
روزای آخر عمرش ازم قول گرفت مراقبت باشم ،
 
 
جواد!
 
 
من فقط به خاطر قولی که به مادرت دادم ،
رضایت نامه رو امضا نمیکنم
 
 
وگرنه
 
 
این همه نوجون تو جبه شهید شدن ،
تو هیچی از اونا کم نداری....
___________________
ابوالقاسم کریمی_فرزندزمین
  
کتاب خردل خر است: مجموعه داستانک های تلخ و شیرین از جنگ و صلح
 
کتاب خردل خر استنویسنده: مهدی نورمحمدزادهانتشارات: روایت فتح
بریده کتاب:
داستان سفید۳۸:« دیسک بین مهره های ۴ و ۵ وضعش خیلی خرابه! اگر مواظب نباشین و استراحت نکنین مجبور به جراحی میشیم! حتی یک بسته چند کیلویی هم نباید بلند کنین و الا کرختی پاهاتون روز به روز بدتر میشه… .»عکس ام آر آی کمرش را داخل کیفش قایم کرد و به آرامی از پله‌های مطب پایین رفت.-دکتر چی گفت؟زن پشت ویلچر شوهرش ای
بسم الله الرحمن الرحیم
(شهید مدافع حرم محمدحسین محمدخانی)
یکی از دوستان شهید خاطره ای را اینگونه بازگو می کرد:
در یکی از شب ها برای تدارکات برگزاری کنگره شهدا تا دیروقت بیدار 
بودیم. در آنجا سنگری کنده بودند. باران هم می بارید. رفت و مشغول
نماز و دعا شد. بهش گفتم
ادامه مطلب
بسم الله الرحمن الرحیم
(شهید ابراهیم هادی)
یکی از هم محله ای های شهید هادی تعریف میکرد:
ابراهیم مجروح شده بود. دیدم در کوچه با عصای زیر بغل راه میرود. چند دفعه ای به آسمان نگاه کرد و سرش را پایین انداخت. رفتم جلو و پرسیدم:(آقا اِبرام چی شده؟؟)
اولش جوابم را نمیداد ولی بعدش گفت
ادامه مطلب
بسم الله الرحمن الرحیم
(شهید مدافع حرم محمودرضا بیضایی)
برادر شهید تعریف میکرد:
شب عملیات به دو نفر از همرزمانش گفته بود:(وقتی دانشکده بودیم خواب دیدم در منطقه سرسبز خیلی قشنگی با هم هستیم. آنجا یک اتفاق خوب برای هر سه مان افتاد!) بعد از تعریف ان به دوستانش گفته بود
ادامه مطلب
بسم الله الرحمن الرحیم
(شهید مدافع حرم محسن حججی)
روایتی از یکی از همرزمان شهید حججی:
از داعش یک روستا را پس گرفته بودیم ولی هنوز در آن درگیری
بود. وسط خمپاره و نارنجک و تیر و تفنگ بودیم که ناگهان دیدیم 
محسن بلند شد. به او گفتم: چیکار می کنی؟
ادامه مطلب
بسم الله الرحمن الرحیم
(شهید مدافع حرم محسن حججی)
مادر شهید حججی تعریف می کرد:
حضرت زهرا(س) را خیلی دوست داشت. انگشتری داشت که روی 
نگین اش (یافاطمه الزهرا سلام الله علیها) حک شده بود. موقعی که
می خواست برود سوریه،بهش گفتم:(مامان، این رو دستت نکن!
ادامه مطلب
بسم الله الرحمن الرحیم
(شهید مهدی باکری)
یکی از دوستان نزدیک شهید باکری می گفت:
در شب های عملیات مهدی همراه بچه نمی توانست به خط بزند. باید
در مقر می ماند و عملیات را هدایت می کرد.
هر بار که بچه ها می رفتند جلو به دلیل خستگی یا طولانی بودن راه،
مقداری از اسباب های کوله شان به زمین می افتاد.
صبح وقتی آقا مهدی می خواست
ادامه مطلب
میگفت:
 صورتت کبود بود.
نفش نمیکشیدی.
به پهنای صورت گریه میکردم.
تو توی یه دست بودی.
با دست دیگه محکم به دیوار تکیه میزدم.
نفس نمیکشیدی ... رو دستم بی جون افتاده بودی. نمیدونست چیکار باید بکنم ... با تمام وجود میخواستم برگردی.
همه دورم جمع شده بودند. بلند با گریه میگفتم: دخیلم.... دخیلم.


خودت یکی که نه چند معجزه ای .... یه روزی متوجه میشی... قدر خودت رو بدون.
بسم الله الرحمن الرحیم
(شهید مهدی باکری)
یکی از دوستان و همرزمان شهید اینگونه می گفت:گاهی اوقات یک سری مسیرهایی را با ماشین همراه
آقا مهدی می رفتیم. ایشان همیشه نکاتی را به من گوشزد می کردند که بیشتر نکات اخلاقی و درس
های زندگی بود. یک روز به من گفت:( میخوای یک فرمولی بهت بگویم،که متوجه بشی کاری که انجام
میدهی برای خداست یا نه؟) با خودم گفتم
ادامه مطلب
بسم الله الرحمن الرحیم
(شهید مهدی باکری)
یکی از دوستان و هرزمان شهید اینگونه می گفت:گاهی اوقات یک سری مسیرهایی را با ماشین همراه
آقا مهدی می رفتیم. ایشان همیشه نکاتی را به من گوشزد می کردند که بیشتر نکات اخلاقی و درس
های زندگی بود. یک روز به من گفت:( میخوای یک فرمولی بهت بگویم،که متوجه بشی کاری که انجام
میدهی برای خداست یا نه؟) با خودم گفتم
ادامه مطلب
یکصد و پنجاه داستانک عاشورایی یکصد و پنجاه داستان بسیار کوتاه و مینیمال با موضوع عاشورا، کربلا و قیام امام حسین مناسب برای: - ارسال در شبکه های اجتماعی - وبلاگ نویسی -متن های رادیویی -پلاتو های تلویزیونی - بنرها و پوسترها و اجرا در مراسم مرتبط با محرم فرمت: ورد 37 صفحه ...دریافت فایل
بسم الله الرحمن الرحیم
(شهید ابراهیم هادی)
با ابراهیم و چند تا از بچه ها رفیق بودیم. جوری که خیلی از وقتمان
را با هم می گذراندیم. از میان ما رفقا فقط ابراهیم هادی بود که 
سر کار می رفت. یک هفته ما را به یک چلو کباب دعوت کرد.
ادامه مطلب
بسم الله الرحمن الرحیم
(شهید مهدی باکری)
یکی از دوستان و همرزمان شهید اینگونه می گفت:گاهی اوقات یک سری مسیرهایی را با ماشین همراه آقا مهدی می رفتیم. ایشان همیشه نکاتی را به من گوشزد می کردند که بیشتر نکات اخلاقی و درسهای زندگی بود. یک روز به من گفت:( میخوای یک فرمولی بهت بگویم،که متوجه بشی کاری که انجام میدهی برای خداست یا نه؟) با خودم گفتم
ادامه مطلب
بسم الله الرحمن الرحیم
(شهید مهدی باکری)
یکی از دوستان و همرزمان شهید اینگونه می گفت:گاهی اوقات یک سری مسیرهایی را با ماشین همراهآقا مهدی می رفتیم. ایشان همیشه نکاتی را به من گوشزد می کردند که بیشتر نکات اخلاقی و درسهای زندگی بود. یک روز به من گفت:( میخوای یک فرمولی بهت بگویم،که متوجه بشی کاری که انجام میدهی برای خداست یا نه؟) با خودم گفتم
ادامه مطلب
بسم الله الرحمن الرحیم
(شهید ابراهیم هادی)
یکی از نزدیکان شهید ابراهیم هادی تعریف می کرد:
داشتیم با ابراهیم درباره ورزش صحبت می کردیم. ابراهیم می گفت:
هر وقت برای مسابقات کُشتی یا ورزش می رفتم، وضو داشتم. و قبل
از مسابقات هم دو رکعت نماز می خواندم.
پرسیدم: چه نمازی می خواندی؟
ادامه مطلب
بسم الله الرحمن الرحیم
(شهید مدافع حرم محسن حججی)
سپاه قبولش نمی کرد. بهانه می آوردند که: رشته ات برق است و به
درد ما نمیخورد.
برای حل این مسئله خیلی دوندگی کرد.خیلی اینجا و آنجا رفت. 
آخرش هم هر طور که بود راضی شان کرد.
ادامه مطلب
بسم الله الرحمن الرحیم
(شهید مدافع حرم محسن حججی)
دوستان شهید محسن حججی تعریف می کردند:
دو بار برای رفتن به سوریه، اسم نوشت.
یک بار را هم ما را مهمان کرد به صرف آش!
بچه ها دست اش می انداختند و می گفتند: راستی محسن اگه جور
نشه که بری، با ما چکار می کنی که آش خوریم؟
ادامه مطلب
بسم الله الرحمن الرحیم
(شهید مدافع حرم محسن حججی)
یکی از نزدیکان شهید تعریف می کرد:
یک روز دیدم محسن عجله دارد و پله ها را دوتا یکی می رود.
بهش گفتم: مگه دزد دنبالت کرده؟خودتو نکشی؟! فوق اش یک دقیقه
دیرتر می رسی دیگه!
ادامه مطلب
بسم الله الرحمن الرحیم
(شهید مدافع حرم محسن حججی)
یکی از نزدیکان شهید تعریف می کرد:
یک روز دیدم محسن عجله دارد و پله ها را دوتا یکی می رود.
بهش گفتم: مگه دزد دنبالت کرده؟خودتو نکشی؟! فوق اش یک دقیقه
دیرتر می رسی دیگه!
یکهو هندل موتور را زد و گفت: همین یک دقیقه، یک دقیقه هاست که
شهادت آدم رو یک روز یک روز عقب می اندازه!
 
کتاب حجت خدا
 
بسم الله الرحمن الرحیم
(شهید مدافع حرم حمید سیاهکالی مرادی)
همسر شهید سیاهکالی این داستان را روایت کرده اند:
یک شب حمید به من گفت که به خانه دوستش برویم که تازه بچه دار 
شده اند. من هم قبول کردم شب به خانه شان رفتیم. بعد از مدتی من
بچه را گرفتم؛ اما بچه روی چادر من استفراغ کرد. من هم چادرم 
کثیف شد.
ادامه مطلب
بسم الله الرحمن الرحیم
(شهید مدافع حرم حمید سیاهکالی مرادی)
همسر شهید سیاهکالی این داستان را روایت کرده اند:
یک شب حمید به من گفت که به خانه دوستش برویم که تازه بچه دار 
شده اند. من هم قبول کردم و شب به خانه شان رفتیم. بعد از مدتی 
من بچه را گرفتم؛ اما بچه روی چادر من استفراغ کرد. من هم چادرم 
کثیف شد.
ادامه مطلب
بسم الله الرحمن الرحیم
(شهید عباس بابایی)
داستان از زبان شهید عباس بابایی:
مدرک پروازم لنگ یک امضای این ژنرال آمریکایی بود. داخل اتاقش
بودم و با هم صحبت می کردیم. یک لحظه بلند شد و به بیرون اتاق 
رفت. کمی منتظرش ماندم. یکدفعه نگاهم به ساعتم افتاد
ادامه مطلب
چند کاری که من خودم انجام میدم و حالم حداقل یه پله بهتر میشه را برای شما می‌نویسم:
خواندن چند صفحه از یه کتاب
خواندن شعر
خواندن یه داستانک که حال خوب کن باشه
پیاده روی و قدم زدن
نگاه کردن حیوانات و بازی آنها
خلوت کردن و صحبت با خود
نوشتن در مورد حالمون که چرا بد شده و چطور می‌تونم اون را بهتر کنم
صحبت با یه دوست قدیمی
پرداختن به کاری که دوست داری (من خودم کار با کامپیوتر و نقاشی)
شما چکار می‌کنید که حالتون بهتر بشه؟ برام بنویسید
بسم الله الرحمن الرحیم
(شهید مصطفی کاظم زاده)
حمید داود آبادی، یکی از دوستان شهید کاظم زاده تعریف می کرد:
هر روز مصطفی برای ناهار من را به مغازه چلو کبابی یا ساندویچ 
فروشی دعوت می کرد. خیلی این کارش عذابم می داد، چون توان
جبران اش را نداشتم و مثل او هم از یک خانواده وضع خوب نبودم.
ادامه مطلب
بسم الله الرحمن الرحیم
(شهید مهدی باکری)
یکی از همرزمان شهید می گفت:
مهدی از کشتن نفرت داشت. هدف او پیروزی بر سران عراق بود نه مردمشان. همیشه می گفت:(هر وقت دیدید دشمن تسلیم شد دیگه شلیک نکنید.) دیدن کشته های عراقی ناراحتش می کرد و روی آنها پای نمیگذاشت. گاها پیش می آمد که
ادامه مطلب
بسم الله الرحمن الرحیم
(شهید مصطفی احمدی روشن)
یکی از آشنایان شهید احمدی روشن می گفت:
مصطفی را با حاج اقا خوشوقت اشنا کرده بودیم. مصطفی اکثر 
اوقات که مجلسی بود، پای منبر حاج اقا می نشست. یک بار در یک
جمع دوستانه به حاج اقا گفت:
ادامه مطلب
بسم الله الرحمن الرحیم
(شهید محمد رضا تورجی زاده)
برادر شهید محمد رضا تورجی زاده تعریف می کرد:
آخر هفته ها از پادگان به خانه می آمد. خیلی شاد و سرحال بود. یک
شب وقتی خواب بودم حدود ساعت سه نصفه شب با صدایی عجیب
از خواب بیدار شدم.
ادامه مطلب
بسم الله الرحمن الرحیم
(شهید مدافع حرم محسن حججی)
یکی از دوستان شهید حججی تعریف می کرد:
با هم اعزام شدیم سوریه، منطقه "عبطین"
تازه به آنجا رسیده بودیم که برای اسکان باید به یک مدرسه منتقل
می شدیم. همان اول، دم در بودیم که جنازه یک داعشی را دیدیم.
ادامه مطلب
جای دنجی بود و هم صحبت خوبی
لیوان چای را بر میداشتم با چند عدد قند همراه خیالی مشتاق با گامهایی آرام میرفتم و کنارش مینشستم. حس میکردم! به ندرت میان صحبت هایم بر میگشت و خیره نگاهم میکرد بین خودمان بماند نگاهش عجب میچسبید من تماما خریدارش بودم. سهم من از او حضورش و سهم او از من یک لیوان چای!
گاهی سخت بیتاب میشدم آرام سر فرا گوشش می آوردم که شاید نجوایم، سکوت دلنشینش را به لبخند همچون عسلش مزین کند واقعا معرکه میشد! آخرین بار کنار پله دیدمش. اما
بسم الله الرحمن الرحیم
(شهید مدافع حرم حسین محرابی)
این داستان توسط یکی از همرزمان شهید محرابی روایت شده است:
چند وقت بود که آمده به "حما". می خواست به دمشق برود و 
مأموریت اش را تمدید کند. بعد از آن هم باید به حلب می رفت؛ موقع
خداحافظی به حسین گفتم: ببین وقتی می روی دمشق، یک بازار 
روبروی مسجد اموی یک بازار هست به اسم حمیدیه.
ادامه مطلب
بسم الله الرحمن الرحیم
(شهید مهدی باکری)
یکی از همرزمان و سربازان شهید باکری می گفت:
دستور بود هیچکس بالای ٨۰ کیلومتر سرعت، حق رانندگی ندارد.
یک شب داشتم می آمدم کنار جاده یک نفر دست بلند کرد. نگه داشتم
و سوارش کردم. همین که سوار شد گاز دادم و رفتم. من با سرعت بالا
حرکت می کردم و با او گرم صحبت  شده بودم.
ادامه مطلب
میدونی چیه؟ گاهی فکر میکنم
خدا منو تو یکی از میلیونها سیاره اش گذاشته بعد یادش رفته من اونجام
 من هی داد میزنم خدا.................. ولی فقط انعکاس صدامه که برمی گرده خدا......................
الانم رو تخت دراز شدم و با خودم فکر میکنم که با چه زبونی باید باهاش حرف بزنم مثل آدمیم که هر آه ارتباطی امتحان کرده اما نشده که نشده 
دهک / dehak
پایگاه برخط حاضر،میزبان یکی از زیر سرویس های تخصصی  پایگاه تحلیلی خبری شعار سال (shoaresal.ir ) بوده و بشکل فیدخوان، اقدام به انتشار اخبار انعکاس یافته در آن پایگاه تحلیلی و خبری می کند.
در آینده ای نزدیک، زیرسرویس های تخصصی سایر سایت ها و پایگاه های خبری و همچنین خبرگزاری های منتخب، به این مجموعه اضافه خواهد شد. شایان ذکر است که پایگاه  بر خط حاضر،هیچگونه دخالتی در محتوی اخبار بازنشر شده نداشته(بغیر از اخبار اختصاصی موردی و تغییرات جزیی
می شین / mishin
پایگاه برخط حاضر،میزبان یکی از زیر سرویس های تخصصی  پایگاه تحلیلی خبری شعار سال (shoaresal.ir ) بوده و بشکل فیدخوان، اقدام به انتشار اخبار انعکاس یافته در آن پایگاه تحلیلی و خبری می کند. در آینده ای نزدیک، زیرسرویس های تخصصی سایر سایت ها و پایگاه های خبری و همچنین خبرگزاری های منتخب، به این مجموعه اضافه خواهد شد.
شایان ذکر است که پایگاه  بر خط حاضر،هیچگونه دخالتی در محتوی اخبار بازنشر شده نداشته (بغیر از اخبار اختصاصی موردی و تغییرات
باسلام
 
بزودی یک داستانک با چند قسمت که سعی کردم جالب بنویسمش رو منتشر میکنم :)
در کانال تلگرامی و وبلاگ خودم :)
هرجمعه ساعت 21 شب منتظر باشید...
 
اگه خدابخواد امشب قسمت اول منتشر میشه...
منتظر باشید...
 
 
[آپدیت]
+بدلیل برخی دلایل قسمت اول فعلا منتشر نشد...
انشاالله در طول این هفته منتشر میشه فقط منتظر حمایت هاتون هستیم :))
 
شوان / showan
پایگاه برخط حاضر،میزبان یکی از زیر سرویس های تخصصی  پایگاه تحلیلی خبری شعار سال (shoaresal.ir ) بوده و بشکل فیدخوان، اقدام به انتشار اخبار انعکاس یافته در آن پایگاه تحلیلی و خبری می کند. در آینده ای نزدیک، زیرسرویس های تخصصی سایر سایت ها و پایگاه های خبری و همچنین خبرگزاری های منتخب، به این مجموعه اضافه خواهد شد.
شایان ذکر است که پایگاه  بر خط حاضر،هیچگونه دخالتی در محتوی اخبار بازنشر شده نداشته (بغیر از اخبار اختصاصی موردی و تغییرات جز
رفتم سوپر مارکت خرید کنم. دختری رو که چهار سال قبل همدیگه رو دوست داشتیم و جدا شده بودیم رو دیدم .
دست یکی رو گرفته بود وخلاصه فضای رومانتیکی داشتن ، وقتی منو  دید به یه بهونه ای اومد کنار دستم وایساد گفت ببین من با نامزدمم ولی تو از وقتی من ولت کردم هیشکی طرفت نیومده!! 
خلاصه!! کم نیاوردم!! 
منم یه پنجاهی در آوردم دادم به فروشنده گفتم یه بسته پوشک سایز بچه دوساله بده و هیچی بهش نگفتم و اومدم بیرون . بنده خدا  دختره داشت چشاش از کاسه در می اومد
خلا
بسم الله الرحمن الرحیم
(شهید شاهرخ ضرغام)
یکی از همرزمان شهید خاطره ای را اینگونه تعریف می کردند:
شاهرخ همش بهم میگفت:( هرطور که شده باید کله پاچه پیدا کنی!). بهش گفتم:( ما اینجا توی آبادان غذای درست و حسابی نداریم؛ انوقت تو میگی کله پاچه پیدا کنم؟؟) خلاصه هر طور که شد با کمک آشپز، یک کله پاچه درست کردیم. شاهرخ کله پاچه برداشت و برد پیش
ادامه مطلب
حرف از آزادی که میشود، 
برخی به یاد سیاست می افتند
چه جفایی بیش از این بنام آزادی؟
برخی محدوده اش را می گویند
چه ریاکاری بیش از این برای آزادی؟
برخی شاید فقط به یاد یک میدان می افتند
اما دایره را چه کار است با خط بی منتهای آزادی؟

ادامه مطلب
دستم رو روی چوب خام روشن نارنج میکشم. بویش مستم میکند. مداد را بر میدارم و طرحی مبهم را رویش نقاشی میکنم. مثل اینکه کلافه باشم بر میگردم جاهایی که مبهم است دوباره پر رنگ میکنم. ار موئی را بر میدارم. کالبدی مبهم از انسان را برش میدهم. سپس نوبت مقار هست سطحش را تراش میدهم. پستی و بلندی های ظاهرش و تمام جذابیت جسمیش را به ظرافت طرح میزنم. بعد سطحش را با سنباده کاملا صاف و یکدست میکنم. تمام سر تا پاش رو پولیش میزنم جوری که برق میزند. با خوشحالی و ذوق ب
داستانک‌رباعی با راوی دوم‌شخص
شاعر: داوود خانی خلیفه‌محله (لنگرودی)
ظهری شرجی،
                   دمِ هوا بیش‌ازحد،
باحوصله،
              یک زنجره‌ی کاربلد،
کور از خواب وُ
خیس عرق، می‌دیدی؛
بر شاخه‌ی
خشکیده‌ی رَز زِر می‌زد! (10 تیرماه 98)
داستانک
می روم پشت پنجره و به کوههایِ آن دورها نگاه میکنم. به ابرهای تیره ی آسمان که خبرِ باران آورده اند و به شاخه های درختان که در باد تکان می خورند. خودم را با پیراهنی گُل گُلی، در حال دویدن و‌ چرخیدن میانه ی دشتی سرسبز در دامنه ی آن کوهها تصور میکنم. در حالیکه باد لای موهایم وزیده و باران، نم نم شروع به باریدن کرده است. از این تصورِ شیرین، تمام وجودم سرشار از شعف می شود.
ناگهان دنیای کوچکم، وسیع می شود و از خودم، تو و سلولِ خانه مان، فرسنگها
#پیگیری_مطالبات_مردمی
✅ وجود معضل سرعتگیر های خطرناک و غوغای آسفالت تکه تکه و نامناسب معابر اصلی  و فرعی شهر فرادنبه

با ما در ارتباط باشید.
09397790976 
#شیرانی.
انعکاس اخبارسطح شهر و پیگیری مشکلات از طریق رسانه ملی جهانبین
...
#فرهنگ_نیوز_فرادنبه
وقت بخیر 

    یه مدت تصمیم داشتم که بجز مطالب خودم ، هیچ مطلبی از جای دیگه ای رو توی وبلاگ جدیدم 

نذارم ، مگر در مواردی بعنوان مثال جملات و کلام  کوتاه بزرگان جهان ، ولی بخاطر بروز بودن وبلاگ
 هم  که شده فعلا  ازین تصمیم صرف نظر میکنم ، البته  فقط برای مواردی که  از نظر خودم  ارزش
 ارائه دادن به مخاطب رو داشته باشه .  مانند داستانکی  که امروز  یکی از دوستان با محبتم برام
 فرستاده که امیدوارم اونرو بخونید و براتون مفید واقع بشه :
  داستانک )
گفتم برمیگردم، مثل موجی که محکوم به برگشتنه، برگشتم به این اتاق، اینجا دیوارش انقدر سفیده که انعکاس بی پیله خودم رو می بینم، بهار رسید، من از پیله در اومدم، اینبار خواستم روی کل دنیا و آدم هارو دیوارهای سفید بچینم، یا سفید رنگشون کنم، بی پیله باشم، دیده بشم، صدام شنیده بشه، عمر پیله کوتاهه، باید پروانه شد...
بعضی وقتا....
بعضی وقتا هیچی نمیشه گفت فقد باید سکوت کرد
امروز تقریبا تا مرز گریه پیش رفتم.یه لحظه قیافه خودمو تو انعکاس شیشه قطار دیدم و خودمو جمع کردم
ما هیچک کدوممون نمیدونیم توی زندگی بقیه چی میگذره بقیه هم نمیدونن توی زندگی ما چی میگذره
فقط یک روز ازش خواهم پرسید.حتا اگر آخرین روز زندگیم باشه
معرفی ژانر سایکو
 
 
 
 
ژانر دیوانه یا این که سایکو ( Psycho ) یک کدام از ژانرهای به شدت مربوط به دیگر گونه‌های سینمایی است .در‌این ژانر کنش‌ها و واکنش‌های کاراکتر حیاتی ; سبب ساز ساخت داستانک‌هایی می گردد که براساس طینت این ژانر ; ماجرا با اهمیت به جهت سینمای حادثه‌ای ; ترسناک ; ترکیبی و . . . سوق داده میگردد . از این رو ژانر دیوانه را چه بسا می‌توان یک زیرگونه از ژانر ترسناک یا این که دلهره هم در حیث گرفت .مفاهیم : ژانر
یک بار گم شدن در ثانیه ها و هزار بار گم شدم در آینه .در آینه انعکاس تصویر من نبود . من به دنبال خودم به دور اینه پرسه می زنم و او تکرار می کند تصویر زنی در تاریکی . تصویر زنی در حجمی از سکوت . 
به خود شک می کنم . انگار لبانم دوخته است . چشم هایم چطور ؟ 
افکارم چطور ؟ باورهایم کجاست ؟ 
من درون سیاه چاله ای گیر کرده ام . طناب کجاست . ؟ 
دست هایت را دراز کنی بر می خیزم . جان می گیرم.  گره ای از لبانم باز می شود . 
 
 
داستانک
می توانستم دختری عشایری باشم. زیر «سیاه چادر» به دنیا بیایم. در کودکی دنبال بزها بدوم و با خاک و گِل و سنگ بازی کنم. در نوجوانی بلد بشوم نان بپزم. جاجیم و گبه ببافم و دوغ و پنیر و کره درست کنم. شاید در جوانی با پسری از قبیله ی خودمان یا قبیله ای دیگر  ازدواج کنم و کودکانی بزایم. شاید هم نه. مدت زمانی کوتاه یا دراز بزیَم و در روزی گرم یا شبی سرد، این جهان را پشت سر بگذارم. این تصویر تماما زیبایی است. این قصه، هیچ کم و کسری ندارد. چه کسی گفته ا
داستانک های زیبا از امام رضا علیه السلام
م24داستان زیبا در "داستانک های زیبا از امام رضا علیه السلام " داستانک های شگرف از زندگی و برخی کرامات امام رضا علیه السلام1- کیسه پر طلا کجایی مرد خراسانی؟ صدایش از پشت در می آمد. دستش را از لای در آورد بیرون . یک کیسه ی پر از طلا. ـ این ها را بگیر و برو، نمی خواهم ببینمت. گرفت و رفت. پرسیدند:"خطایی کرده بود؟" گفت :"نه،اگر مرا می دید خجالت می کشید."2- سخن گفتن با گنجشک گنجشک خودش را انداخت روی عبای امام . جیغ می ز
انعکاس و شکست نور یک کار خارق‌العاده با آب جادویی ... البته هیچ آب جادویی در کار نیست بلکه پشت پرده داستانی از علم فیزیک هست ولی خوب کلی همه را غافلگیر خواهید کرد. 
چه نیاز دارید: 
روش تردستی با انعکاس و شکست نور : یک فلش بر روی یک کاغذ بکشید و کاغذ را پشت یک شیشه مربای گرد خالی قرار دهید.از همه بخواهید به جهت فلش نگاه کنند و چشم بر ندارند. یک پارچ آب برداشته و اعلان کنید، این آب قدرت جادویی دارد. لیوان را با آب پر کنید.وقتی آب از فلش رد شد چه اتفاق
وقتی از شدددت خستگی جسمی و روحی با گریه های طفل معصوم که ناشی از بدخواب شدن و خستگی و گشنگی توأمان اوبود مواجه شدم، دیدم که چقدر با اینکه بین آدم ها اگرچه رحم من به او بیشتره(به جز امام زمانش و شاید اولیا الهی که مادری رو به طریق چونکه صد آمد نود هم پیش ماست از بر شدن)ولی واقعا دلم میخواست بندازمش بغل باباش بگم من فقط میخوام بخوابم، ببر آروم ش کن. ولیکن نه دست ما به پدرش می رسید و نه احدی از ابنا بشر برای کمک به ما دیده شده توی این پلان از زندگی...
آخرین چراغ خونه خاموش شد.تا الان داشتم تو گوشیم چرخ میزدم که یادم افتاد تشنه ام بود.لیوان دسته دار سرامیکی رو از کابینت برداشتم و شیر تصفیه رو چرخوندم و کمتر از نصف آب ریختم.میخواستم سریع سر بکشم و بپرم تو رختخواب گرمم که یه چیزی منو کشوند سمت پنجره .همونجور که لیوان آب دستم بود و زمزمه کنان میخوندم ماه درمیاد که چی بشه میخواد عزیز کی بشه  پرده رو کنار زدم و کوچه رو یه دید زدم و لاجرعه آب رو سرکشیدم ‌.پرده رو انداخته نیانداخته یه نیم دایره زرد
انعکاس و شکست نور یک کار خارق‌العاده با آب جادویی ... البته هیچ آب جادویی در کار نیست بلکه پشت پرده داستانی از علم فیزیک هست ولی خوب کلی همه را غافلگیر خواهید کرد. 
چه نیاز دارید: 
روش تردستی با انعکاس و شکست نور : یک فلش بر روی یک کاغذ بکشید و کاغذ را پشت یک شیشه مربای گرد خالی قرار دهید.از همه بخواهید به جهت فلش نگاه کنند و چشم بر ندارند. یک پارچ آب برداشته و اعلان کنید، این آب قدرت جادویی دارد. لیوان را با آب پر کنید.وقتی آب از فلش رد شد چه اتفاق
رشد کار : گزارش زیر  انعکاس دهنده تحلیل آقای موسوی چلک - رئیس انجمن مددکاری اجتماعی ایران - از عللِ ناکامیِ طرحهایِ جمع آوریِ کودکانِ کار و نیز حاویِ پیشنهادهایِ ایشان برای بهبود وضعیت است. این پیشنهادها را می توان موضوعِ بررسی و ارزیابی در بحثی مستقل و مستوفی قرار داد.
ادامه مطلب
دیشب در نوک بام خانه روبرویی باز سر و کله ستاره ام پیدا شد.عیالو صدا زدم تا اونو ببینه وقتی اومد زد زیر خنده و گفت :اون انعکاس لامپ تو حیاطه!!!
من
گفتم بابا ستاره بود بخدا من فرق لامپ و ستاره رو می فهمم و خلاصه زیر بار نرفت..اونقدر سرمو این ور و ان ور چرخوندم که ستاره خانوم یافت شد و دوباره عیال صدا زدم و بلاخره چشمش ب جمال ستاره خانوم روشن شد!!!
دوتابی باهم محو ستاره شدیم..هرازگاهی ابرها از روی ستاره رد می شد و ناپدید می شد ولی بعد از عبور ابر دوبار
امام علی علیه السلام:سپس از میان مردم،برترین فرد،در نزد خود را براى قضاوت برگزین‏ ،از کسانیکه مراجعه فراوان آنها را در تنگنا قرار ندهد.و بر خورد مخالفان‏ با یکدیگر او را بخشم و کج‏ خلقى وا ندارد. در اشتباهاتش پافشارى نکند.
 
طمع را از دل بیرون کرده،...و در کشف امور شکیباتر،و بهنگام آشکار شدن حق در فصل خصومت ازهمه قاطعتر باشند.
آدرس فضای مجازی برای انعکاس شکایت،تقدیر، انتقاد و پیشنهاد در مورد عملکرد دادسرا ها و دادگستری ها:
http://www.dadsetani.ir
https:/
از معضلات فرهنگی در جامعه امروز، مشکل بدحجابی در میان گروهی از بانوان ما است. از مباحث مهم در این زمینه که اخیراً انعکاس بیشتری یافته و برخی از صفحات مجازی را نیز به خود اختصاص داده این است که چرا باید دولت و نظام اسلامی، در این مسئله دخالت کند و با متخلفان برخورد […]
نوشته حجاب؛ حریم خصوصی یا عمومی؟ اولین بار در گناه شناسی. پدیدار شد.
من اینجا ، لب دریاچه، جلوی انعکاس ماه روی آب دریاچه، دارم یکی یکی می‌شمرم قدم‌هایی رو که ازش دور شدم.
سایه‌ها هم کم و بیش هستن. پشت درختا، لای بوته‌ها و توی آب سرد دریاچه. سنگینی‌ نگاهشون رو روی خودم حس می‌کنم.صدای زمزمه‌هاشون توی گوشم می‌پیچه.نمی‌دونم ماهیا خوابن یا بیدار. باد می‌وزه و سطح دریاچه‌ رو می‌لرزونه. بوته‌ها و شاخه‌ها خش خش می‌کنن. من هنوز آرومم. به آسمون صاف نگاه می‌کنم. ستاره‌ها مثل همیشه براق و درخشنده راه درست رو نشون
بسمه تعالی
در چندین سال گذشته رسانه های اروپایی و آمریکایی از انعکاس مراسم  میلیونی اربعین خودداری می کنند و هر چند این عملکردشان در تضاد مستقیم با شعاره های فریبنده ی غرب است،ولی چنین عملکردی سوالات زیادی را در اذهان انسانهای آزاده جهان ایجاد کرده است.که چرا و به چه علت
رسانه هایی که در چندین سال با تمام توان در انعکاس وحشی گری های داعش که به نوعی دست ساخته ی غرب و صهیونیسم بود هیچ حد و مرزی برای خود قائل نبودند.
رسانه هایی که سعی می نمایند
 
شلوغی خیابون و آفتاب مرداد ماه کلافه اش کرده بود؛
خیلی وقت بود از خونه نزده بود بیرون؛
خیابون ها و آدمها براش غریبه بودند؛
خوشحال نبود ناراحت هم نبود یه احساس مسخره و کسل آور همه وجودش رو گرفته بود؛
بالاخره به ساختمون مورد نظر رسید از پله ها بالا رفت  و نشست تو نوبت؛
مثل همیشه بارم کلی هم صحبت پیدا کرد؛
از دختربچه سه ساله بانمک گرفته تا پیرمرد شصت ساله؛
همه باهاش حرف می زدند و اونم خوب گوش میداد.کارش تو ساختمون یه کم طول کشید ولی بالاخره تمو
گاهی امری درونی نباید در بیرون انعکاس یابد و لازم است مانند رازی در درون باقی بماند.
گاهی لازم است فرد از خود رفتار و حالاتی را بروز دهد که در درون او نیست و یا خلاف آن است.
آنچه که باید در رابطه با انتقال درونیات به بیرون مورد توجه فرد قرار گیرد هم‌راستایی درون و بیرون با حق و حکم الهی است. چه اینکه درون و برون انسان با یکدیگر در یک راستا قرار بگیرند یا نگیرند.

+نمیتونم منبع بزنم! :/
۲۷۶۵ - این نمونه‌ای از انعکاس شفاف اخبار توسط شبکه دولتی بی‌بی‌سی است! در عکس سمت راست، آمار مبتلایان به ویروس کرونا در انگلیس با پس زمینه پیرمردی با طوطی بر روی دست در باغی سبز نشان داده شده است (القا آرامش و شرایط مساعد) و در مقابل، عکس سمت چپ مربوط به ایران، تصویر ترسناکی از افرادی با ماسک‌های شیمیایی و لباس‌های ایمنی سفید را نمایش می‌دهد (القا ترس و ناامیدی)!
دانلود فایل اصلی
گالیله نخستین کسی بود که دریافت نور ماه حاصل انعکاس نور خورشید است و این نور از خودش نیست
ولی قرآن هزارسال قبل از گالیله به اینکه خورشید صاحب نور وماه فقط بازتاب دهنده نور است اشاره کرده بود!
وَ الشَّمْس وَ ضُحَاهَا – وَ الْقَّمَرِ إذا تَلَاها – وَ النَّهَارِ إذا جَلاهَا – وَ اللیْل إذا یَغْشَاهَا
«سوگند به خورشید و پرتو آن و به ماه وقتی که آن‌را بازتاب می‌دهد و به روز وقتی که آن‌ را متجلی می‌کند و به شب وقتی که آن‌ را می‌پوشاند»
  
کتاب خردل خر است: مجموعه داستانک های تلخ و شیرین از جنگ و صلح
 
کتاب خردل خر استنویسنده: مهدی نورمحمدزادهانتشارات: روایت فتح
بریده کتاب:
داستان سفید۳۸:« دیسک بین مهره های ۴ و ۵ وضعش خیلی خرابه! اگر مواظب نباشین و استراحت نکنین مجبور به جراحی میشیم! حتی یک بسته چند کیلویی هم نباید بلند کنین و الا کرختی پاهاتون روز به روز بدتر میشه… .»عکس ام آر آی کمرش را داخل کیفش قایم کرد و به آرامی از پله‌های مطب پایین رفت.-دکتر چی گفت؟زن پشت ویلچر شوهرش ای
رز قرمز
روی پله های حیاط نشسته بود و به گلهای ریز و درشت باغچه نگاه میکرد.
آفتاب دم ظهر نمیذاشت عطر یاس توی حیاط خونه بپیچه و دخترک با عطرش مست بشه.
چندتا از برگهای گلدون شمعدونی زردو پلاسیده شده بودند و باید چیده می شدند.
خاک کاکتوسها کامل خشک شده بود و نیاز به آب داشت.
حیاط خونه باید حسابی آب و جارو میشد و کلی کار دیگه که دل و دماغ انجامش رو نداشت.
زانوهاش رو بغل گرفت و سرش رو چسبوند به دیوار .جوری که فکر میکردی همه غمهای دنیا رو داره.
صدای دعوای
سیدمنصور مرتضوی رئیس اداره مشاوره تربیتی و تحصیلی آموزش و پرورش استان کرمان مهمان و کارشناس برنامه‌ی زنده‌ی تلویزیونی شبکه استانی کرمان بودند.
ایشان در این برنامه که تحت عنوان ارتباط موثر در خانواده بود عنوان کردند : ارتباط موثر و  توان برقراری ارتباط با دیگران  دانش و مهارتی آموختنی است و طبق اعلام سازمان بهداشت جهانی WHO کسی که این دانش را نداشته باشد تنها خواهند ماند حتی اگر دو برادر در خانه یا دو همکار در یک اتاق اداره یا زوجین در خانو
استفاده از شیشه در معماری شرقی
یکی از روش‌هایی که با آن می‌توانید دکوراسیون ویژه و متفاوتی داشته باشید به کار گیری شیشه رنگی و آینه‌کاری در قسمت های مختلف محیط داخلی منزل شما به خصوص در اتاق پذیرایی است. شیشه رنگی با انعکاس نور از طیف های رنگ‌ی گوناگون و آینه‌ها با افزایش انعکاس نور، جلوه ی بسیار زیبایی را به فضای داخلی منزل شما می‌دهند؛ بنابراین استفاده از انواع شیشه رنگی و آینه‌ های دکوراتیو از بهترین انتخاب ها در چیدمان داخلی هستن
١_ ترسناک ترین جای جهان ذهن شماست.
٢_ عمل باشید نه عکس العمل ، صدا باشید نه انعکاس صدا . 
۳_ مراقب بدن خود باشید ، زیرا تنها جایی است که تا آخر عمر در آن زندگی می کنید . 
٤_ اجازه ندهید رفتار دیگران آرامش درونی شما را بهم بزند . 
٥_ آرزو کردن برای اینکه جای شخص دیگری باشید ، یعنی نادیده گرفتن خودتان. 
٦_ ارزش شما با رفتار دیگران با شما، تعیین نمیشود. 
٧_ اگر کسی کار اشتباهی انجام داد، همه خوبی هایش را فراموش نکنین. 
٨_ قهرمان بودن یعنی ایمان به خود، و
بهار. تابستان. پاییز. زمستان. گل ها شکوفه می دهند. سال نو می شود. ماه ها تغییر می کنند. فصل ها جابه جا می شوند. پادشاهی ها طلوع می کنند و سپس سقوط می کنند. قلم سرنوشت همچنان با سرعتی سرسام آور می نویسد. زمان پیش می رود و پشت سرش را نگاه نمی کند. نسل به نسل همه چیز تغییر می کند. انعکاس شعرهای سروده شده میان ذرات هوا به گوش می رسد. اگرچه امروز کوتاه است، اما آنچه می گذرد جاودانه می ماند. 
بهار. تابستان. پاییز. زمستان. سال ها می گذرند. ماه ها تغییر می کنند.
بعضی وقتا....
بعضی وقتا هیچی نمیشه گفت فقد باید سکوت کرد
امروز تقریبا تا مرز گریه پیش رفتم.یه لحظه قیافه خودمو تو انعکاس شیشه قطار دیدم و خودمو جمع کردم
ما هیچک کدوممون نمیدونیم توی زندگی بقیه چی میگذره بقیه هم نمیدونن توی زندگی ما چی میگذره
فقط یک روز ازش خواهم پرسید.حتا اگر آخرین روز زندگیم باشه

پ ن:  امروز فهمیدم جدا شده! خیلی ناراحت شدم براش.فهمیدم ت هم داره بهش نزدیک میشه و دیگه مطمن شدم نقشه هایی تو کله داره و باز هم نگرانم براش.نگرانم ب خ
 
 
 
پوستر دهمین جشنواره کتابخوانی رضوی توسط نهاد کتابخانه‌های عمومی کشور منتشر شد
✳️دهمین دوره جشنواره کتابخوانی رضوی در قالب‌های کتاب‌خوان مجازی، چهار گزینه‌ای، داستانک نویسی، روزنامه کتاب، نمایش خلاق و نقاشی و در سه بخش «فردی»، «گروهی»، «خانوادگی» و در دو بستر مکتوب و الکترونیک برگزار می‌شود که علاقه‌مندان می‌توانند با مطالعه منابع مرتبط با این بخش، به صورت فردی، گروهی یا خانوادگی، در دو شیوه مکتوب و الکترونیکی در جشنواره شر
داستانک
ماههاست منتظرم که بیایی کنارم بنشینی، دستم را توی دستهایت بگیری، زل بزنی توی چشمهایم و با مهربانی و نگرانی بپرسی:"خیلی سخت است؟" 
بعد من بغض کنم و بگویم "خیلی" و زودی بغضم بترکد و بلند بلند گریه کنم و با کلماتی بریده بریده از ترسهایم بگویم و از تمام شدنهایم و از خشمهایم ...
اما خدای من! آن جمله ی احمقانه ی اشتباهی ات که "فلانی هم این روزها را پشت سر گذاشت" و آن جمله ی نفرت انگیزِ حال به هم زن ات که "نمی توانم بیایم، طاقت دیدن این صحنه ها را ن
دیشب اول از پل با موبایلم عکس گرفتم و بعد دیدم نیاز دارم یک نفر با موهای کوتاه و باز و یک پیراهن حریر در انعکاس نور های زرد برقصد و من عکس بگیرم. آدم هایی ک میتونستن این کارو برام بکنن آدم های مزخرفی بودن و من دلم نمیخاست برای خلق کردن همچین عکسی بهشون رو بزنم و تنها عادم های مناسب و موجود چند تا دختر بچه بودن ک داشتن باهم بازی میکردن! ب زور و خواهش دوتاشونو اوردم و گفتم ازینجا بدوید ب اون طرف. دویدن اونها همانا و خلق چیزی ک دوستش داشتم همانا:)
از
من زادهء این زمان نیستم..در من زنیست با صلابت با چادری گل گلی که به گمانم انقلابی کبیر زیر روسری اش بافته..هرروز خانه را آب و جارو میکند و رخت چرک های افکار بی تو بودن را میشوید و زیر آفتاب ملایم حیاط پهن میکند و نگاهش را به در میبندد تا تو از در بیایی..لب حوض مینشیند و دست بر لطافت انعکاس آبی آسمان میکشد و با آمدنت تلالو نور چشمهایش را به آسمان میفرستد تا خورشید جانی دوباره گیرد..در من زنیست که دیوانه وار عاشقی بلد است.. #فاطمه_نجاتی
 
هر حاکمیتی جامعه را و خانوارها را به منهای فقر   ( اقتصادی) نرسانده باشد، اسلامی نیست. و اگر ارزش هایی پدید آورده باشند، در عین اینکه آن ارزش ها (اگر ارزش باشند) اهمیت خود را دارند، اما هرگز ارزش اصلی و درجه اول نیستند. شاخص جامعه اسلامی ، جامعه­ ای است منهای فقر. شاخصی که تقلیل آن با شاخص هایی نظر ضریب جینی، شاخص رفاه اجتماعی و ... متناسب با یک جامعه اسلامی نیست. این سطور انکارکننده یا اثبات کننده کارآمدی این شاخص ها نیست؛ بحث سر این است که شاخص
داستانک‌رباعیِ کش‌آمده
داوود خانی خلیفه‌محله (لنگرودی)
اَبرَنجَک و رعد و باد می‌آزارید
باران
باران
از آسمان می‌بارید...
مَردی
لبه‌ی پنجره آمد؛
                           می‌دید:
در باغچه‌ی حیاطِ باران‌شسته،
کت‌بسته‌ترین دانه‌ی افشانده به‌خاک
آزادترین‌درخت را می‌کارید.














شلمان- 28 خرداد 1398 خورشیدی
بهارنو شد جهان و هزاران سپاس دوستخرم دلی که به عشق است شناس دوست
از خود عجب ز بهاری چنین لطیفدارم به دل غم نان و هراس دوست
آن بی خرد که به خلقی ستم نمودبیند به کار جهان انعکاس دوست
آن زاهدی که شکم سیر حاکم استاز مصلحت به تن آرد لباس دوست
جاهل کسی که به تقلید زاهدیآرد به لب چو گدا التماس دوست
آزاده باش و به دل غم مخور جهاندر گردش است به حساب از قیاس دوست
#قاسم- رستگاری
نورگیرهای سقفی که به عنوان سقف کاذب در سازه ها و ساختمان ها مورد استفاده قرار می گیرند، دارای انواع مختلفی می باشند.
از این انواع می توان به نورگیر سقفی، نورگیر حبابی، نورگیر گنبدی و… اشاره کرد.
در این مقاله به بررسی نوع نورگیر حبابی می پردازیم تا شما را با این محصول آشنا سازیم و به انتخاب شما در سقف سازه ها با استفاده از نورگیر یاری رسانده باشیم.
شما می توانید برای خرید نورگیر حبابی و اطلاع از قیمت سقف نورگیر حبابی و هم چنین قیمت نورگیر حبا
معرفی کتاب      کتاب ازقصه تا مثل به قلم نسرین زبردست و با همکاری انتشارات هرمان دراصفهان به چاپ رسیده است.این کتاب دارای 186 ضرب المثل همراه با داستانک مربوط به شکل گیری هریک می باشد ونویسنده علاوه برگردآوری مطالب مذکور،به بررسی مضامین مثل وحکمت وپیشینۀ گردآوری آنها پرداخته است. همچنین با توجه به اینکه نگارنده مثل های کتاب خود را از مجموعۀ چهارجلدی امثال وحکم دهخدا فراهم آورده، چگونگی جمع آوری این کتاب توسط علامه علی اکبردهخدا را نیز شرح
همانطور که می دانید در مقاله قبلی در مورد مزایا گلسبردها توضیحاتی داده ایم می توان گفت از دیگر مزایای آن به کم جا بودن,قابلیت استفاده در همه مکانها، کیفیت و دوام طولانی و غیره اشاره کرد 
اکثرا افرادی که از وایت بردهای شیشه ای استفاده می کنند از انتخاب خود کاملا راضی هستند. ولی به هر حال هر محصولی به غیر از مزایایی که دارد، دارای معایبی هم می بادش که از معایت گلسبردها می توان به قیمت نسبتا بالا،رنگ بندی کم و شفاف بودن گلسبردها که باعث انعکاس ن
 
مرد ثروتمندی که زن و فرزند نداشت، به پایان زندگی اش رسیده بود.کاغذ و قلمی برداشت تا وصیت نامه ی خود را بنویسد. او نوشت:« تمام اموالم را برای خواهر می گذارم نه برای برادر زاده ام هرگز به خیاط هیچ برای فقیران.» 
اما اجل به او فرصت نداد تا نوشته اش را کامل و ان را نقطه گذاری کند. پس تکلیف آن همه ثروت چه می شد؟ 
برادرزاده ی او تصمیم گرفت وصیت نامه را این گونه تغییر دهد: « تمام اموالم را برای خواهرم می گذارم؟ نه! برای برادرزاده ام. هرگز به خیاط. هیچ بر
پارچه بک دراپ ها به صورت مات که از انعکاس نور های فلاش استودیو جلوگیری کند چاپ میشود که این موضوع برای همه عکاسانی که با این بک دراپ ها کار میکنند بسیار اهمیت دارند.
عکاسان دوست ندارند که وقتی عکس با فلاش میگیرند نورهای
خود را در پشت زمینه که معمولا به شکل زننده ای ظهر میشود
ببینند از این رو به داشتن یک بک دراپ خوب نیاز دارند.
 
برای خرید بک دراپ میتوانید به فروشگاه اینترنتی مهرگان مراجعه کنید.
موس های نوری دارای یک دوربین بسیار کوچک هستند که این دوربین در هر ثانیه 1500 عکس میگیرد.همچنین این موس ها دارای یک LEDقرمز رنگ  است که نور را به سطح می تاباند انعکاس آن وارد سنسور cmos میشود .سنسور cmos هر عکس گرفته شده را به پردازنده  سیگنال های دیجیتالی یا DSP میفرستد که این قطعه 18 میلیون دستور در ثانیه را انجام میدهد و به این وسیله میتواند الگوهای عکس را شناسایی کرده و با عکس قبلی مطابقت دهد و ببیند که الگوهلی مورد نظر چطور در هنگام حرکت تغییر کرد
ماه گذشته فردی ۲۶ ساله به نام «هیبیکی ساتو» به یک سلبریتی ژاپنی حمله کرده و او را مورد آزار و اذیت قرار داد.
به گفته متهم وی در یکی از عکس های سلفی این خواننده متوجه انعکاس تصویر یک ایستگاه در چشمش شده و با استفاده از گوگل استریت توانسته محل آنرا پیدا کند. وی سپس با کمین در همان ایستگاه خواننده را پیدا کرده و با تعقیب وی ساختمان محل سکونتش را شناسایی کرده است.
در نهایت با نقشه از پیش تعیین شده به این ستاره پاپ حمله کرده و او را مورد آزار و اذیت ق
داستان معروف مجنون عامری و شتر تازه زاییده اش
مجنون به قصد اینکه به منزل لیلی برود، شتری را سوار بود و می رفت از قضا آن شتر بچّه ای داشت شیرخوار
مجنون برای اینکه بتواند این حیوان را تند براند و در بین را معطّل بچه اش نشود بچّه ی شتر را در خانه حبس کرد
و در را بست و شتر را تنها سوار شد و رفت.
عشق لیلی مجنون را پر کرده بود، جز درباره ی لیلی نمی اندیشید
از طرف دیگر شتر هم جز درباره ی بچّه ی خودش نمی اندیشید
بچّه ی شتر در این منزل و لیلی در آن منزل
این د
فکر کرد: خودشه. صداش از راهرو می آید.
باز مثل همیشه گوله های برف چسبیده به چکمه هاش.
"هی مرد گنده با کفش نیای تو. بندازشون تو ایوون"
و آماده شد بگوید: بی زحمت، اون برف ها رو هم از رو کتت بتکون!
 سوپ داغ، لباس خشک، یک ساعت تلویزیون و تعریف ماجرای روزانه
و نشستن در کنارش تا خوابش بگیرد.
اما صدا فقط صدای خش خش برف بود
و انعکاس تلالو خورشید که به اتاقش تابیده بود.
جن اشمیت - ترجمه زهرا طراوتی
کتاب رقص روی سنجاق - نشر نیماژ
پرستار که حالا خودش هم بیمار شده بود، قرآن را بست و با صدایی آهسته، شبیه به زمانی که نماز ظهر می­خواند، گفت: «حاج آقا! چه فرقی بین «فی الله» و «فی سبیل الله» هست؟»
حاج آقا که داشت زمین را با مواد ضد عفونی تمیز می کرد، گفت: «کسی که بفهمه بین این دوتا فرق هست، شهید میشه»؛ مکثی کرد و ادامه داد: «درست مثل رضوانی تو کربلای...»
برای چندمین بار صدای صوت ممتد، حرفش را قطع ­کرد.
هدف سایت تک تایمز ایرانی چیست؟ امروزه با رشد جهش وار علم در ایران و جهان، اخبار دنیای فناوری همه روزه در ابعاد وسیعی توسط خبرگزاری های داخلی و خارجی منتشر میشود و چنانچه علاقه مندان به دنیای فناوری و علم بخواهند در جریان تمام این اخبار قرار بگیرند میبایست همه روزه به تمامی وبسایت های فعال در زمینه فناوری اطلاعات سر بزنند تا موضوعات مورد علاقه خود را پیگیری کنند. 
ادامه مطلب
بگذار سربسته بماند معنی عشق
دلتنگ مشو
که دلت هم بیگانه شده..
بگذار راز بماند رازی که هیچکس یادش نیست..
حلول کند
به جانت
آهسته آهسته
،بماند..
..
عشق نثار قلب نشده بود
بلکه،
قلب 
و جان
نثارِ طبعش
شُده بود
دلتنگی ات
را جا گذاشته ام
در قلبی که..
عشق در آن مزاحمِ
هیچکس نشود..
 
من مانده ام
و تنی که ثانیه به ثانیه میلرزد
از 
صِدای قلبی 
که
درون
صندوق شش قُفلِ سینه،
پنهان ست
..
تو خوب مدارا میکنی
با قلبت
جوری که باور میکنم
من عشق را خیالاتی شده ام..
دل
چیست!؟
[ کیمیاگر - پائولو کوئیلو - با صدای محسن نامجو ]
متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد.توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشدبا این حال ممکن است مرورگرتان توسط پلاگین خود قابلیت پخش این فایل را برای تان فراهم آورد.
param name="AutoStart" value="False">


کیمیاگر کتابی را که یکی از مسافرین کاروان آورده بود به دست گرفت. جلد نداشت. اما اسم نویسنده‌اش را پیدا کرد. اسکار وایلد. کتاب
روی دندانهایتان رژ لب بکشیدرنگ رژ لب دندان ها را سفید تر نشان می دهد. اگر دندان هایتان زرد رنگ هستند، از رژ های صورتی مارکهای فرانسوی یا از دو مارک bubble-gum و berry استفاده کنید. ته رنگ آبی در این رنگ ها، سفیدی دندان های شما را برجسته تر می کند. اگر دندان هایتان خاکستری به نظر می رسند، سایه مسی یا برنز را امتحان کنید که می تواند دندان های سفید را نمایان کند.با دندان پزشک قرار ملاقات بگذاریددندان پزشک جرم (غشای طبیعی که در روی دندان ها شکل می گیرد) را
[ کیمیاگر - پائولو کوئیلو - با صدای محسن نامجو ]
متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد.توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشدبا این حال ممکن است مرورگرتان توسط پلاگین خود قابلیت پخش این فایل را برای تان فراهم آورد.
param name="AutoStart" value="False">


کیمیاگر کتابی را که یکی از مسافرین کاروان آورده بود به دست گرفت. جلد نداشت. اما اسم نویسنده‌اش را پیدا کرد. اسکار وایلد. کتاب
آخر ندارد ای جان این راه آسمانیدیشب به خواب دیدم آن جلوه‌ی نهانی در خود تپیده بودم از انعکاس رویشدر پیش لوح آتش، در پس مه شهانی صد گونه خُرد و خاموش در خاک می‌خزیدمتا روی عشق دیدم، آن هیبت جهانی خلقت به منظرم بود چون خوابگاه راکدجانم چو موج برخاست زان باد کهکشانی دیگر نه خویش دیدم زنجیر چرخ مزدورسقف فلک شکستم وین چرخ استخوانی
ساقی به کف پیاله باز آر تا ببینمنقش و خطوط دیرین در جام ارغوانی تا قصد باده کردم بر باد رفتم از عشقتو بادبان بر ان
١٩٥١ م: محمدتقی ملک‌الشعراء بهار (شاعر، روزنامه‌نگار، تاریخ‌نگار و نمایندۀ مجلس شورای ملی) / حاجعلی رزم‌‌آرا (نخست‌وزیر ایران) / وثوق‌الدوله (حسن وثوق) (نخست‌وزیر ایران) / صادق هدایت (نویسنده و مترجم)
١٩٥٤ م: علیرضا پهلوی یکم (دومین پسر رضاشاه) / حسین فاطمی (روزنامه‌نگار و وزیر خارجۀ دولت مصدق)
١٩٥٥ م: احمد قوام (قوام‌السلطنه) (نخست‌وزیر ایران در پنج نوبت) / ممتازالسلطنه (نخست‌وزیر ایران)
١٩٥٧ م: آقاخان سوم (سر سلطان محمدشاه) (٤٨مین امام ف

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

انواع لوله اتصالات شیرالات